تاریسم



سال ۹۹ فرا رسید . سالی که با بیماری و هزارتا چیز دیگه زیاد به چشم نیومد نو شدنش.هرچند که نمیدونم ادامه ای خواهد داشت زندگی یا نه  ولی به خودم قول دادم ی سری چیزارو تغییر بدم. تو این وبلاگ میخوام حرف بزنم،از درون سکوت هام. اگه فکر نویی اومد ، اگه ذکر نویی اومد ، اصلا اگر چیز نویی اومد! سال نو مبارکheart


تو برام بهترین رفیق بودی و هستی 

ازت خیلی چیزا یاد گرفتم

دلم میخواد بدونی که چقدر بدهکارتم 

که چقدر حتی وقتایی که هستی دلم برات تنگ میشه!

چقدر .

مرسی رفیق! از اینکه هستی ممنون! هرچند ی روز ترکت میکنم! ببخش که با ترک کردنم تو خاک میشی.


کاش کمی واقعی بودین.

کاش فقط وقتی کارتون گیر میوفته یادمون نیوفتین، مهربون نشین.

ای کاش.

ای کاش میشد تو تمام لحظه های زندگی که مهربونین و خوب ،ثبتتون کرد و نگهتون داشت

کاش.

چقدر دلم میخواست احمق بودم

که هستم.

دلم میخواست احمق تر باشم.

سرم زیر برف باشد و نفهمم. خیلی چیزهارا نفهمم و نبینم. 

از اینکه صرفا احمقانه به روی خودم نمیاورم بدم می اید. ای کاش نمیفهمیدم. 

ای کاش نبودین. یا بودید ، ولی واقعی. بودن و نبودن هایتان به چه درد میخورد؟ وقتی ، آن زمان که باید باشید، نیستید. هیچ وقت نیستید. 

وسط حال خوش سالی به یک بارمان، پیدایتان میشود و آنقدر از غصه میگویید که میپرد. 

در میان غممان باد یاد مارا خواهد برد. 

چه فرقی میکند باشید یا نباشید ؟ زمانی که درد را از هرطرف بنویسی همان درد است ؟

 علی الحال، روزگار خواهد گذشت و ما فراموش خواهیم کرد، خواهیم بخشید ، دوباره احمق خواهیم شد، ولی درد همان درد است.

 


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها